بهترین اقتباس های تصویری از رمان های جین آستین
به گزارش مجله انجمن دعوت، تا به حال ده ها و به واقع صد ها اقتباس سینمایی، تلویزیونی و حتی تئاتری از روی شش کتاب رمان عمده جین آستین نویسنده سرشناس زن بریتانیایی و برخی آثار دیگر او ساخته و عرضه شده و به سبب دریای توانایی ها و عمق تخیلات وی چنین کاری اجتناب ناپذیر و الزامی بوده و با این حساب خیلی ها می پرسند کدام یک از این آثار بهترین اند و مثلاً در میان الیزابت ها و دارسی های به تصویر کشیده شده در شکل های مختلف غرور و تعصب و به روایت دیگر در میان ایفاکنندگان دو کاراکتر کلیدی این کتاب کدام یک اثرگذاری فزون تری داشته اند.
از پروفایل ما وبلاگ بخار دیدن نمایید.
روزنامه ایران در ادامه نوشت: مطلب پیش رو می کوشد پاسخ این سؤال و نظایر آن را بدهد، ولی اصل کار و هویت نوشته های آستین به قدری خوب و قوی و کاراکتر های او چنان کلاسیک و قابل احترام اند که حتی نسخه های بد این کتاب یا رمان اما او و البته احساس و منطق آثاری دیدنی اند و چیز هایی را برای ارائه به هنردوستان دارند.
کارشناسان معتقدند ساختن فیلم های عظیم از روی رمان های عظیم غیرممکن است، زیرا نویسنده به چنان حد و مرزی از ترسیم و تبیین کاراکتر های مورد نظرش در قالب کلمات و در مکنونات قلبی آن ها رسیده که به هیچ روی نمی توان روی پرده سینما و در این مدیوم برون گرا، همان درون گرایی ها را به تصویر کشید و اگر معدودی مثل نسخه سینمایی برباد رفته در سال 1939 را نادیده بگیریم، همه رمان های قوی دیگر نسخه های سینمایی نابرابر و گاه بسیار ضعیف تر از اصل خویش را در پی داشته اند.
به همین دلیل هرگز هیچ نسخه سینمایی نتوانسته است با اصل کتاب بینوایان ویکتور هوگو یا ابله و جنایت و مکافات شاهکار های فئودور داستایوفسکی روسی هماوردی کند و این شامل جنگ و صلح لئو تولستوی و چند کتاب برجسته امیل زولا فرانسوی مانند ژرمینال و Labett Human و آثاری ماندگار از هموطنان وی، گوستاو فلوبر، اونوره دوبالزاک و گی دومو پاسان دیگر سلاطین نگارش رمان های احساسی و جامعه شناسانه و منقش شده در دل تاریخ واقعی اروپا هم می شود. با این اوصاف و قبول این باور که هیچ یک از نسخه های پرشمار سینمایی و تلویزیونی غرور و تعصب نیز با نوشته جادویی و نسخه مکتوب جین آستین برابری نمی کنند و زیر سایه آن گم و محو می شوند، به بهترین اقتباس ها از میان کار های او می پردازیم تا خلاقیت ها و مغز افسانه پرداز و در عین حال واقعیت گرای این زن هنرمند از دست رفته را پاس داریم.
غرور و تعصب (2005)
این یک فیلم فوق العاده است و اهمیت این امر زمانی تعیین تر می شود که در نظر بگیریم اولین تجربه جو رایت در کارگردانی یک فیلم بلند به حساب می آید. برخی می گویند هنر های بازیگری کایرا نایت لی، متیو مک فیدن، روزاموند پایک، کری مولیگان، ینامالون، جودی دنچ و دانلد ساترلند سبب شده این فیلم جلوه ای بیشتر بیابد، اما این هوش سرشار رایت در زمینه نشاندن هر چیزی در سرجای خود است که به این نسخه حالتی متمایز از سایر اقتباس های پرشمار از این داستان کلاسیک بخشیده است.
هرچه هست، رایت با ظرافت و هوشمندی تماشاگران را به جهانی خانواده بنت و کار ها و علایق آن ها دعوت می کند و در آن هم شیرینی های زندگی خانوادگی آن ها قابل لمس است و هم هیجانات میهمانی ها و اجتماعاتی که بنت ها به آن ها پای می گذارند. با ابزاری از این دست و وفاداری به متن قصه جین آستین و در عین حال ایجاد تغییرات و نوآوری های لازم در متن این داستان، رایت فیلمی را رو کرده که احتمالاً نسل های بعدی نیز آن را خواهند پسندید.
10 سال پیشتر در یک مینی سریال انگلیسی و با بازی جنیفر الی در نقش الیزابت بنت مغرور و متجدد و کالین فرت در قالب دارسی پرتعصب و سنتی یک نسخه آشناتر و دارای تمی ملموس تر از غرور و تعصب هم خلق و ارائه شده بود. آن مجموعه را اندرو دیویس بنا نهاده بود که هم در سال های بعدی به کارگردان پیروز تری تبدیل شد و هم اقتباس های بیشتری را از کار های آستین ارائه کرد و البته برنده اصلی آن نسخه کالین فرت بود که پایه کسب شهرتش را در همین مجموعه گذاشت و دارسی خلق شده توسط او به این آسانی ها فراموش نخواهد شد.
ترغیب (1995)
این فقط یک فیلم تلویزیونی است و اکران سینمایی نداشته است، اما اگر قرار باشد یک نسخه تصویری متمایز و خوب از روی اولین کتاب رمان جین آستین را ببینیم، این نسخه انتخاب مناسبی است و بهتر از آن کمتر یافت می شود. این رمان فقط پس از مرگ این نویسنده منتشر شد، ولی غنای آن به حدی است که از برخی جهات با رمان های پخته تر سال های بعدی وی نیز برابری می کند.
در این فیلم آماندا روت انگلیسی و شیریان هیندز ایرلندی در دو نقش اصلی که آن و کاپیتان ونت وورت نامیده می شوند، ظاهر می گردند و فیوناشاو هم که یکی از معروف ترین آثارش فیلم کشتن ایو است، در قالب خانم کرافت فرو می رود. Persuasion نه لزوماً داستان آشنایی دو فرد در گوشه ای از انگلیس و تبعات آن بلکه رسیدن دو دوست قدیمی به یکدیگر در گستره ای عظیم تر و پس از 8 سال جدایی است.
هرگونه به قضیه نگاه کنیم، سال 1995 و شمار قابل توجه نسخه های سینمایی با تلویزیونی عرضه شده از روی کتاب های آستین در این سال خاص نشان می دهد که 1995 بهترین زمان برای گرویدن هنر هفتم و زیرمجموعه های آن به آثار به جای مانده از این هنرمند بریتانیایی بوده است.
عشق و دوستی (2016)
اگر جین آستین رمانی در سبک و سیاق آرماندو ایانوچی می نوشت یا علایق او ورای چیز های معمول و سرشار از اتفاقات غیرمتعارف می بود، به چنین قصه ای می رسیدیم و به فیلمی که براساس داستان آستین ساخته و عرضه شده و کارگردان آن ویت استیلمن است.
رمان جین آستین که مبنای این اقتباس قرار گرفته، بانو سوزان نام دارد و در متن آن با کاراکتر مرکزی و کلیدی که زنی میانسال با همین نام و با بازی کیت بکین سیل بریتانیایی است، روبه رو می شویم. او اخیراً از همسر خود طلاق گرفته و در نتیجه درصدد تشکیل خانواده ای تازه هم برای خود و هم برای دختر جوان خویش است، ولی این امور و روال اتفاقات مرتبط با آن لزوماً با خواسته های وی و آن چه روی می دهد، همخوانی ندارد و برخی چیز ها روی می دهد که او آن ها را طراحی و پیش بینی نکرده بود. در میان کار های متعدد خلق شده توسط جین آستین این یکی از همه رؤیایی تر و قدری هم مهجورتر است، اما این به معنای نفی فیلم استیلمن و اقتباس تصویری او از این قصه آستین نیست.
احساس و منطق (1995)
کافی است اسامی بازیگرانی نامدار و قوی همچون، اما تامپسون، کیت وینسلت، هیو گرنت و الن ریکمن را بیاوریم تا تعیین شود این نسخه ویژه از احساس و منطق دیگر شاهکار ادبی جین آستین نمی تواند فیلم ضعیفی باشد و اگر بهترین نسخه سینمایی از روی این رمان نباشد (که البته هست) یکی از برترین ها به شمار می آید. بی گمان کارگردانی ظریف و متفاوت انگ لی تایوانی که در سال های بعدی کار هایی بسیار متفاوت همچون طوفان یخ (1996)، ببر خیزان، اژد های پنهان (2000) و زندگی پای (2012) را رو کرد، در برجسته تر شدن این نسخه خاص از احساس و منطق سهم بسزایی داشته است.
یک نکته بسیار جالب تر در ارتباط با این نسخه این است که سناریو را اما تامپسون بریتانیایی نوشته که هرچند مثل هموطن سرشناس اش کنت برانا هنر هایی بسیار بیشتر از بازیگری صرف دارد، اما کمتر کسی تصور می کرد چنان سناریوی پخته ای برای این فیلم بنویسد که جایزه اسکار برترین سناریوی اقتباسی سال 1995 را هم کسب کند، اما این چیزی بود که آکادمی علوم سینمایی و هنر های تصویری به صحت آن و لزوم اهدای اسکار به فیلمنامه تامپسون رأی داد. این فیلم چنان دیدنی و ظریف و کلاسیک و وفادار به اصل قصه و فراز و فرود های واقعی داستان آستین است که حتی کتاب خاطرات تامپسون از نحوه ساخت این فیلم و کامل شدن تعیینه های آن به چیزی خواندنی و جالب تبدیل شده است.
اما (2020)
این فیلم یک نسخه درخشان و خوش آب و رنگ و البته با کلاس از روی داستان اما است و در عین این که حس و حال کمدی و طنز ظریف قصه را حفظ می کند، حس های دراماتیک و رویکرد های رمانتیک آن را هم از دست نمی دهد. یکی از نقاط ممتاز این فیلم بازی بسیار خوب آنیا تیلورجوی در نقش اصلی است و با حضور و نحوه کار او اما یی را شاهدیم که اگر در ابتدای کار و در اوایل رویداد ها بیش از حد اشرافی وسطحی نشان می دهد، بتدریج به انسانی فکورتر تبدیل می شود و در اعماق وجود خود جست و جو می کند تا به معانی ارزشمندتری از زندگی دست یابد. در عین حال بازی بیل نیگی حرفه ای و بریتانیایی و میرانداهارت در نقش های جانبی و مکمل به قدری خوب است که حتی تیلور جوی را به زیر سایه خود می برند و تبدیل به پیروز ترین هنرپیشه های این نسخه متفاوت از اما می شوند.
چون صحبت از اما های متعددی است که با رجوع به رمان ماندگار جین آستین ساخته شده، بد نیست به یک نسخه تلویزیونی از آن هم اشاره کنیم که 12 سال پیش در قالب یک مینی سریال ساخته و عرضه شد و در آن رامولا گارای نقش اما را بازی می کرد و جانی لی میلر در قالب نایت لی ظاهر شد و ایفای نقش آقای وودهاوس هم به مایکل گابون سپرده شده بود.
سناریوی آن مجموعه را سندی ولچ نوشته بود و او همانی است که پیش تر سناریوی مینی سریال پیروز دیگری همچون شمال و جنوب را هم نگاشته بود. با هنر او و با مهارت بازیگران فوق الذکر این مینی سریال با وجود چهار قسمتی بودن از بیشتر نسخه های سینمایی این رمان تأثیرگذار، بهتر و کامل تر نشان می دهد و فزون تر می تواند حق مطلب را درباره این کتاب مرموز و جذاب ادا کند. البته باید باز هم تأکید کرد که مثل هر نسخه دیگری از روی رمان های غنی و عمیق این نسخه تصویری هم با اصل کتاب به هیچ روی برابری نمی کند و این برآورد در مورد نسخه سینمایی سال 2020 هم که وصف آن آمد، صدق می کند.
کوچه نورت هنگر (2007)
این فیلم نیز ساخته اندرو دیویس و البته یک فیلم بلند تهیه شده برای مدیوم تلویزیون است که اکران عمومی نداشته، اما قصه جذاب جین آستین چنان خوب توسط دیویس حلاجی و ارائه شده که از هر مدیومی قابل عرضه و لذت بردن است. کاراکتر اول این داستان زنی به نام کاترین مورلند با بازی فلیسیتی جونز است و در کنار او دوست نزدیک وی ایزابلا تورپ را نیز شاهد هستیم که در شکل گیری زندگی مورلند و اتفاقات آن نقش عمده ای دارد و ایفای نقش او با کری مولیگان است.
ماجرا از این قرار است که کاترین سفری به شهر کارگری بات در انگلیس می کند و آنجا مورد توجه همزمان دو مرد قرار می گیرد، این مسأله و اتفاقاتی که برای او در این شهر روی می دهد، سبب می شود وی زندگی واقعی اش را با آنچه که ممکن است برای او در یک جهانی رمانتیک و البته در کتاب های دربر دارنده افسانه های گوتیک روی بدهد، در ذهنش ادغام کند و این ها چیز هایی است که او دائماً در اینجا و آنجا و در آثار مکتوب خوانده و به آن دل باخته، اما هرگز تحقق آن را به چشم ندیده است. با این اوصاف ما با نمونه ای از کار های جین آستین روبرو هستیم که هرچند مثل سایر کار های او مبتنی بر رؤیا است، اما این بار حقیقت و اتفاقات واقعی بیش از هر یک از سایر آثار هنری او از متن نوشته وی و به تبع آن از نسخه تصویری اندرو دیویس فاصله دارد.
سندیشن (2019)
این جدیدترین و تا این لحظه آخرین نسخه تصویری ساخته شده از روی داستان های جین آستین و البته یک سریال تلویزیونی است که تا به امروز دو فصل آن تهیه و ارائه شده است. یک نکته مهم این است که این مجموعه و نسخه تصویری از روی یک کتاب ناتمام جین آستین اقتباس شده و اگر نقطه خاتمهی ای در سریال عرضه و مشاهده می شود، براساس تصورات و سلایق فیلمساز است و نه شخص آستین. در هر حال کاراکتر اصلی داستان زنی به نام شارلوت هی وود (با بازی رز ویلیامز) است که می کوشد از جهانی عادی و خسته کننده فعلی اش خارج و وارد عرصه هیجان انگیزتر موسوم به سندیشن شود که البته یک محیط کوچک روستایی با امکانات ماهیگیری برای علاقه مندان و توریست هاست، ولی در آستانه تبدیل شدن به یک مجموعه سیاحتی و توریستی عظیم تر است.
سندیشن با چنین اوصاف و حال و هوایی با کار های برجسته تر جین آستین برابری نمی کند و به عمق داستانی و غنای احساسی سایر نوشته های او نمی رسد. ولی به لطف بازی های خوب تئوجیمز، شارلوت اسپنسر و البته کار عالی کریستال کلارک قابل دیدن و ارجاع و توصیه به سایرین است. شاید این ایراد به سریال دیویس وارد باشد که شکل خاتمه دادن و تعیین تکلیف در آن به گونه ای نیست که آستین آرزوی آن را داشت و در ذهنش پرورانده بود، ولی چون کاراکتر ها همان شخصیت های آشنا و متداول آستینی هستند، این سریال هم رنگ و بوی کلاسیک وی را دارد. با این توضیحات سندیشن که ابتدا از شبکه PBS پخش شد و سپس به سایر شبکه ها بسط یافت، به جایی محکم در میان نسخه های تصویری خوب از روی داستان های این زن هنرمند و زندگی ساز دست می یابد.
خاطرات بریجیت جونز (2001)
این فیلم چنان پیروز بوده و صاحب هویتی مجزا است که برخی نمی دانند نوعی بازآفرینی داستان غرور و تعصب جین آستین، ولی در زمانه فعلی و در قالب آدم های کنونی است.
در این فیلم هم کالین فرت رلی دارسی گونه، ولی با نام بالنسبه متفاوت مارک دارسی را بازی می کند و رنه زل ویگر که با این فیلم و دو دنباله بعدی اش به اوج شهرت رسید، زنی 32 ساله است که سیگار کشیدن را قطع کرده، از وزن زیادش کاسته و به دنبال یک مرد مناسب و کارآمد به عنوان همسر خود است و البته چنین مردی در نگاه نخست و حتی ثانوی نباید دارسی ای باشد که مظهر تکبر و نخوت است. فیلمنامه را ریچارد کورتیس نوشته که داستان واقعاً عشق را هم نگاشته و اندرو دیویس با کمک فکری هلن فیلدینگ فیلمی را عرضه کرده که سوای وامداری اش به غرور و تعصب، غنای لازم را برای ایستادن روی پای خود و مستقل تلقی شدن هم دارد.
این ترکیبی توفیق آمیز از رمانس، کمدی و در عین حال افسوس و واقعیت های تلخ و عیان اجتماعی و در نهایت کاری شجاعانه و کاوشی عمیق در بنیاد زندگی های کنونی در غرب است. شاید بریجیت جونز های 2 و 3 به خوبی قسمت اول نباشد، اما همان قسمت به قدری پیروز است که نسبت دادن آن به کار های جین آستین با وجود زمانه های بشدت متفاوت آن اگر هم چیزی را به این نویسنده افسانه ای نیفزاید، قطعاً چیزی را هم از او کم نمی کند.
بی منطق (1995)
شاید خیلی ها ندانند که این فیلم پیروز 26 سال پیش هالیوود بیش از آن که مرتبط با نسل فعلی و برخاسته از فضای کنونی جهان باشد، برگرفته از اما جین آستین و اقتباسی از آن است. Clueless بر کاراکتری به نام شر تمرکز می کند که یک زن جوان مقیم منطقه به ورلی هیلز در ایالت کالیفرنیای امریکا است، ولی نگاهی ولو ساده به متن اتفاقات به ما می گوید مبنا و الگو های به تصویر کشیده شده در این کتاب و ازجمله نوع نگاه شر به زندگی و کار های او نه یک ملیتی و تک فرهنگی بلکه یادآور اما و جهانشمول است و تو گویی اما را در تونل زمان به سوی جلو و تاریخ و مکانی همچون امروز سوق داده اند.
نقش شر را در این فیلم آلیشیا سیلوراستون بازی کرده است که در زمان اکران این فیلم از پدیده های جوان و پرطرفدار هالیوود بود و کارهایش سروصدای زیادی را برپا می کرد. پل رود هم که 20 سال پس از اکران این فیلم با ایفای نقش اصلی در دوگانه مرد مورچه ای به جهانی پر صرفه کمیک استریپ ها ورود و شهرت و ثروت فراوانی را کسب کرد، در قالب برادرخوانده شر که نامش جاش است، ظاهر می شود.
با این هنرمندان و سناریویی که مثل قصه های کلاسیک سرشار از عواطف سنتی و همچون داستان های مدرن آکنده از رویکرد های گذرا است، بی منطق تبدیل به یکی از پیروز ترین و پرطرفدارترین فیلم های جوانانه و پر احساس و نیمه کمیکی شده که در سال های معاصر ساخته و اکران شده است.
پارک منسفیلد (1999)
شاید چند اقتباس سینمایی فراهم آمده از روی این داستان با اقبال مردمی زیادی روبرو نشده باشد، اما اگر قرار باشد بهترین را در میان آن ها برگزینیم، انگشت اشاره باید به سمت این نسخه برود که فرانسیس اوکانور و جانی لی میلر نقش های اصلی آن را ایفا کرده اند و این نسخه به قدری خوب از آب درآمده که شاید از بهترین فیلم ها در میان اقتباس های متعددی باشد که از روی کار های آستین در تمامی این سال ها اجرا شده است.
این داستان تا حدی از زندگی واقعی آستین هم الهام گرفته شده و نمایی از آن است و این هم از وجوه تفکیک این نسخه از سایر نسخه های تصویری ارائه شده از روی کتاب های آستین است. بدون این عنصر هم پارک منسفیلد تمامی رمانس، نقادی های اجتماعی و کاراکتر های قوی زنی را در بر دارد که باعث تکامل یک اثر هنری می شود و بخصوص از آدمی در سطح جین آستین توقع آن می رود.
منبع: فرارو