آیا حیوانات اراده آزاد دارند؟

به گزارش مجله انجمن دعوت، خبرنگاران(ایبنا)، ترجمه کامران برادران: آیا حیوانات اراده آزاد دارند؟ احتمالا، قریب به اتفاق مردم به این پرسش پاسخ منفی می دهند. مفهوم اراده آزاد به طور سنتی با چیزهایی مانند ظرفیت ما برای انتخاب ارزش های خود، شکل های زندگی که می خواهیم پی بگیریم، افرادی که می خواهیم باشیم و غیره مرتبط است و بدیهی به نظر می رسد که هیچ حیوان غیرانسانی به گونه ای زندگی نمی نماید که انتساب چنین قدرت هایی به آن معنا داشته باشد. اما در اندیشیدن به اراده آزاد توجه به ظرفیت های حیوانات لازم است. حتی اگر نتوان گفت که حیوانات دارای اراده آزاد کامل هستند، اشکال گوناگون قوای حیوانی، نوعی پشتوانه اساسی برای اختیار فراهم می نماید که فیلسوفانی که بیش از حد بر پدیده انسانی تمرکز می نمایند، برای همواره در خطر نادیده گرفتن این قوا هستند. این ظرفیت های ساده تر به مقدار کافی جالب هستند که بسیاری از مسائل فلسفی را به تنهایی مطرح می نمایند. در در واقع، می توان استدلال کرد که آن ها به تنهایی بیشترین بحث را در این زمینه از فلسفه مطرح می نمایند.

آیا حیوانات اراده آزاد دارند؟

به نظر من، انطباق این ظرفیت ها با مفاهیم خاصی از دنیای که در آن زندگی می کنیم سخت است، چیزی که چه بسا آن را بتوان تصورات مکانیکی یا قطعی از آن دنیا نامید. این امر باعث می گردد که فکر کردن به ظرفیت های ساده تر از منظر فلسفی بسیار مفید و مهم باشد. به جای این که همچو فرایند معمول فیلسوفان بپرسیم که آیا اراده آزاد با جبر گرایی سازگار است یا خیر، ابتدا باید از خود بپرسیم که آیا حتی قدرت های ساده تری که آن چیزی را شکل می دهند که من عامل حیوانی می نامم، با آن سازگارند یا خیر. ممکن است پاسخ به این سوال خیر باشد که نوع جدیدی از بحث درباره آزادی اراده را پیش می کشد.

منظور از عامل حیوانی چیست؟ ما می توانیم با گفتن این که یک عامل چیزی است که می تواند عمل کند، آغاز به ورود به این مفهوم کنیم. با این حال، هنوز نمی توان چیزی را به وضوح بیان نمود، زیرا پرسشی که بلافاصله سربرمی آورد این بوده که معنای عمل کردن چیست. ما گاهی اوقات مفهوم عمل را به شکلی بسیار کلی به کار می بریم؛ مثلا می توانیم از عملکرد چیزهای بی جان مانند باد یا امواج یا از عملکرد یک عامل شیمیایی مانند اکسیژن یا آب بر روی یک ماده صحبت کنیم: مانند آهن هنگام زنگ زدن. بنابراین ممکن است به نظر برسد که تقریبا همه چیز باید به عنوان یک عامل به حساب آید، زیرا تقریبا همه چیز می تواند عمل کند؛ تقریبا همه چیز، البته با توجه به شرایط مناسب، می تواند به طریقی بر چیز دیگری تأثیر علّی داشته باشد. اما در مفهوم کنش که بالاتر بحثش را کردیم، نه باد، نه امواج، نه اکسیژن و نه آب، اجازه ندارند به عنوان دارای قدرت عمل به حساب آیند. چرا نه؟

خب، اگر به این فکر کنیم که مثلا وقتی آهن زنگ می زند چه اتفاقی می افتد، ممکن است بگوییم که اکسیژن و آب می توانند روی آهن اثر بگذارند. اما مطمئناً می توانیم بگوییم که آهن بر روی اکسیژن و آب تاثیر می گذارد. درک اینکه چرا باید تبیین کنیم که چرا فلان چیز بر چیزی دیگر می تواند اثرگذار باشد، اصلا آسان نیست. میان عناصر و ترکیبات مختلف تماس وجود دارد و در نتیجه در این میان اتفاقی می افتد. اما هیچ یک از معرف های درگیر به نظر نمی رسد واقعا فعال تر از بقیه باشد. حفظ تمایز بین فعالیت و انفعال در جایی که ما عوامل واقعاً بی جان را در نظر می گیریم سخت است و نظر خود من این بوده که این مسئله به این علت است که کاربرد صحبت از عاملیت در قلمرو بی جان، بسط مفهومی است که از آن نشأت می گیرد و در درجه اول به آن تعلق دارد، به مفهوم سازی ما از دنیا جاندار. ما ایده اصلی کنش را که کاربرد اصلی آن برای حیوانات است، برای توصیف بخش های پویاتر طبیعت بی جان وام گرفته ایم. اما این شکل از اجتناب ناپذیری که در اثر این فعل و انفعالات در طبیعت بی جان رخ می دهد، مفهوم کنش را از کاربرد دقیق و تحت اللفظی در دنیا بی جان سلب می نماید. این گونه نیست که وقتی اکسیژن و آب باعث زنگ زدگی آهن می شوند، فکر می کنیم که اکسیژن یا آب می تواند کاری غیر از این انجام دهد. وقتی آهن و اکسیژن و آب را کنار هم قرار می دهید و زنگ زدگی به سادگی اتفاق می افتد، این امر اجتناب ناپذیر است. اکسیژن و آب این قدرت را دارند که آهن را زنگ بزنند، اما این قدرتی نیست که آن ها بتوانند دقیقا اعمال نمایند، دقیقاً به این علت که این قدرتی نیست که آن ها بتوانند از انجام آن اجتناب نمایند. چه بسا بتوان گفت که موجودات و اجسام بی جان می توانند قدرت های خود را آشکار نمایند، اما نمی توانند آن را اعمال نمایند. به نظر من این بدان معناست که آن ها نمی توانند عامل واقعی باشند.

دانس اسکوتوس، فیلسوف قرون وسطی، میان آنچه او قدرت های یک طرفه و دو طرفه می نامید تمایز قائل شد و این تمایز به شرح مفهوم عاملیت که منجر به این حکم می گردد یاری می نماید. بسیاری از چیزها قدرت یک طرفه دارند. سولفات مس قدرت حل شدن در آب را دارد، ماشین من در شرایط خاصی با سرعت 70 مایل در ساعت حرکت می نماید، گیاهان سبز قدرت فتوسنتز در نور خورشید را دارند. اما این ها همه فقط قدرت های یک طرفه هستند، زیرا با توجه به شرایط مناسب، سولفات مس نمی تواند کاری انجام دهد جز حل شدن در آب، ماشین من نمی تواند کاری بکند جز شتاب 70 مایل در ساعت و گیاهان سبز هم کاری جز فتوسنتز نمی توانند انجام دهند.

حال، به آنالیز چالش مهمی می پردازم که ممکن است با این ایده که مفهوم نمایندگی که سعی کردم توصیفش کنم مربوط می گردد. اما با فرض اینکه فعلاً بپذیریم که تمایز بین قدرت های یک طرفه و دو طرفه مآغاز و جالب است، یک سؤال واضح فکر خود را در پی دارد. تا به امروز گیاهان و جمادات را در سمت غیر عامل معادله قرار داده ام. من انسان ها را در کنار عاملان قرار داده ام. اما حیوانات غیر انسانی چطور؟ آن ها در کدام دسته قرار می گیرند؟ آیا آن ها قدرت دو طرفه دارند؟

طرز تفکر بسیار آشنا در خصوص طبیعت حیوانی پاسخ نه را به این سوال می دهد. سنتی طولانی در تاریخ فلسفه وجود دارد که خود را از حیوانات دیگر جدا کنیم؛ یعنی کوشش در جهت این استدلال که ما از آن ها در بعضی موارد بسیار اساسی نجیب تر یا بهتر یا مهم تر هستیم. همواره بخشی از آموزه مسیحی این بود که انسان ها به طور منحصر به فردی به خدا نزدیک هستند و در واقع به شکل او ساخته شده اند و در قرن هفدهم، دکارت با اصرار بر اینکه انسان ها باید کاملا از حیوانات متمایز شوند، زیربنای متافیزیکی به این دیدگاه مسیحی بخشید. حیوانات دیگر چون فقط انسان ها دارای روح بودند. دکارت در مصائب روح خود بر حرکات حیوانات صرفا اصرار داشت و تاکید نمود که همه این ها را می توان با اصول کاملا مکانیکی شرح داد: از آنجایی که هنر از طبیعت کپی می نماید و انسان ها می توانند افزارهای اتوماتیک مختلفی بسازند که بدون فکر حرکت می نمایند، منطقی به نظر می رسد که طبیعت باید افزارهای اتوماتیک خود را بسیار باشکوه تر از نمونه های مصنوعی آن فراوری کند. این افزارهای اتوماتیک طبیعی حیوانات هستند.

من اما می خوام پیشنهاد بدهم که خیلی از حیوانات، همچون ما، قدرت دو طرفه دارند. آن ها البته به انجام بعضی از کارهایی که از روی غریزه انجام می دهند (مانند ما) رانده می شوند، اما این مسئله با این اعتراف که آن ها دارای قدرت های دوطرفه هستند، ناسازگار نیست. غرایز بر حیوانات حکومت می نمایند، همانطور که به شیوه ای کلی بر ما حکومت می نمایند. حیوانات پیچیده تر از این نظر آزادی های بیشتری نسبت به حیوانات کم پیچیده تر دارند؛ برای مثال، یک سگ می تواند تصمیم بگیرد که اکنون ادرار کند یا در پی چوبی که به تازگی برایش انداخته شده بدود. به نظر می رسد دنیا رفتاری عنکبوت بسیار محدودتر باشد. اما با این حال، حتی یک عنکبوت ممکن است بتواند تصمیم بگیرد که آیا اینجا یا آنجا مکان بهتری برای ساختن تار خود، رفتن این یا آن جهت به یک مکان خاص و غیره وجود دارد یا خیر.

بنابراین، عاملیت را نه باید به عنوان یک توهم در نظر گرفت و نه به عنوان مالکیت خاص یک گونه واحد. درعوض عاملیت قدرتی است که موجودات بیولوژیکی با درجه و نوع پیچیدگی معینی را تعیین می نماید، یک نوآوری تکاملی با اهمیت بسیار خارق العاده که با ظهور موجوداتی که طیفی از اهداف پیچیده و گاها متضاد دارند، توسعه می یابد. چنین موجوداتی ممکن است احتیاج به استفاده از اطلاعات ادراکی به دست آمده از منابع متعددی داشته باشند تا مسائلی را که لزوما برترین پاسخ منحصر به فرد برای آن ها وجود ندارد، در خصوص چگونگی توزیع خود و کوشش هایشان در فضا و زمان، برای دستیابی به اهداف شان، به کار گیرند. قدرت های عاملی راه طبیعت برای حل این مسائل هستند. ما باید آن ها و متافیزیکی را که آن ها بهش احتیاج دارند درک کنیم، قبل از اینکه امیدی به حل این سوال داشته باشیم که آیا ما انسان ها ممکن است اراده آزاد داشته باشیم یا نه.

این مقاله ترجمه گزیده ای است از منبع زیر:

https://www.philosophersmag.com/essays/38-do-animals-have-free-will

منبع: ایبنا - خبرگزاری کتاب ایران
انتشار: 14 خرداد 1401 بروزرسانی: 14 خرداد 1401 گردآورنده: davataz.ir شناسه مطلب: 871

به "آیا حیوانات اراده آزاد دارند؟" امتیاز دهید

امتیاز دهید:

دیدگاه های مرتبط با "آیا حیوانات اراده آزاد دارند؟"

* نظرتان را در مورد این مقاله با ما درمیان بگذارید