کارکردگرایی Functionalism
به گزارش مجله انجمن دعوت، هرگونه کوشش برای تعریف کارکردگرایی در آنالیز روابط بین الملل با دو مشکل روبه روست. نخست، این اصطلاح در جامعه شناسی و سیاست مقایسه ای معانی بسیار متفاوتی دارد. دوم، دیوید میترانی (1975-1888) که کارکردگرایی
نویسنده: مارتین گریفیتس
مترجم: علیرضا طیب
هرگونه کوشش برای تعریف کارکردگرایی در آنالیز روابط بین الملل با دو مشکل روبه روست. نخست، این اصطلاح در جامعه شناسی و سیاست مقایسه ای معانی بسیار متفاوتی دارد. دوم، دیوید میترانی (1975-1888) که کارکردگرایی را از لحاظ نظری بسط و تفصیل داد هرگز این اصطلاح را به کار نمی برد و عملاً آن را همانند گامی غیرضروری و حتی خطرناک به سمت جزم اندیشی مردود می شمرد. خود میترانی اصطلاح رویکرد کراکردی را ترجیح می داد که در همان سال مرگش یعنی 1975 در آخرین کتابش آن را تا حد نظریه ی کارکردی ارتقا بخشید. با وجود این، اصطلاح کارکردگرایی تا امروز اسم مرجحی برای مجموعه اندیشه هایی بوده که میترانی بسط داده است.
رویکرد کارکردگرایی میترانی از دل سنت سرشار لیبرالی سربرآورد که اغلب از آن با اسم لیبرالیسم نو یاد می نمایند و در سرانجام سده ی نوزدهم پا به عرصه ی وجود گذاشت. تا جنگ دنیای اول لیبرالیسم نو درباره ی روابط بین الملل حرف چندانی برای گفتن نداشت و توجه اش بیش تر به مسائل سیاسی داخلی معطوف بود. در واقع، نخستین بار اصطلاحات کارکرد و کارگردگرایی در مفهوم مورد نظر میترانی در کتاب پرنفوذ لیبرالیسم (1911) اثر هابهاوس و بعدها هم در نوشته های تاونی و کول از سوسیالیست های صنفی به کار رفت. قدیمی ترین کوشش ها برای تبدیل این کارکردگرایی به نظریه ای درباره ی روابط بین الملل را می توان در نوشته های مری پارکر فولت و هارولد لاسکی یافت. سهم میترانی در بسط کارکردگرایی، بناکردن گونه ای منسجم و منحصراً بین المللی از کارکرگرایی بود که صبغه ی قویاً سوسیالیستی آن را کم رنگ می کرد (و بدین ترتیب آن را برای دست اندرکاران و پژوهشگران غیرسوسیالیست پذیرفتنی تر می ساخت)(ـ سوسیالیسم).
کارکردگرایی بر دو مقدمه ی کلیدی پایدار است. فرض نخست این است که افراد برخلاف ادعای لیبرال های اصیل، موجوداتی بی احتیاج و درون گرا نیستند که به حکم ضرورت در جامعه زندگی نمایند. برعکس، افراد بر اساس کارنمودهای اجتماعی شان تعریف می شوند (و هم خودشان را تعریف می نمایند). مردم بر اساس آن چه در جامعه انجام می دهند (نقش شان در خانواده، حرفه شان، فعالیت های تفریحی شان یا وفاداری سیاسی شان) هویت می یابند و از همین رو، هر فرد تلاقی گاه شبکه ی انبوهی از کارنمودهای اجتماعی است که وی را با هر فرد دیگری پیوند می دهند. فرض دوم این است که جامعه باید حول تأمین احتیاجها شکل گرفته باشد. میترانی اغلب فرهنگ سیاسی دولت سده ی نوزدهم را که توسعه ی حکومت قانون و دولت شب پا را ممتاز می دانست با سیاست نو دولت رفاه سده ی بیستم که تأمین احتیاجها را محور فعالیت سیاسی می داند به مقایسه گذاشت. به ادعای او سده ی نوزدهم مشکل حکومت قانون را حل نموده بود و سده ی بیستم همین کار را در خصوص احتیاجها انجام می داد. این ممتاز دانستن احتیاجها به اسم عامل سازمان دهنده ی اصلی سیاست لیبرالی نو، پیشرفتی منطقی از دولت شب پا قلمداد می شد.
سهم اصلی میترانی در کارکردگرایی، رواج دادن کاربست آن در حوزه ی بین المللی بود. گرچه او به هیچ وجه یگانه نویسنده ای نیست که چنین نموده است ولی از لحاظ تأثیرگذاری بر توسعه ی کارکردگرایی بین المللی هیچ کس از او پیشی نمی گیرد. میترانی در یک رشته کتاب ها، جزوه ها و مقاله ها-که معروف ترین شان پیشرفت حکومت بین المللی (1933)، نظام کارآمد صلح (1943) و راستا امنیت (1944) است-دیدگاه خویش را درباره ی نظم کارکردی دنیای مطرح ساخت.
هدف اصلی نظم کارکردی، امنیت بود. در یک نوشته ی قدیمی منتشر نشده که مربوط به سال های 1934-1933 است میترانی مشکل امنیت را بدین صورت تعریف می نماید: ناهمخوانی بین زندگی اجتماعی یک جامعه (انبوه خودکفایی کارنمودهایی که جامعه را بازتولید می نمایند و نظام امنیت حافظ جامعه. در حالی که زندگی اجتماعی آرام آرام رشد می یابد و فراتر از مرزهای نظام امنیت دامن می گسترد ساختارهای سیاسی نظام امنیت انعطاف ناپذیرند. در نهایت، زندگی اجتماعی مرزهای نظام امنیت خودش را در هم می شکند و در این زمان، نظام امنیت از حافظ زندگی اجتماعی به یک نهاد سیاسی انگل تبدیل می شود.
بر این اساس از دید میترانی، نظم فئودالی اواخر قرون وسطی دیگر قادر به دربرگرفتن زندگی اجتماعی تازه ی اروپاییان نبود و همین که دیگر نتوانست نقش امنیتی خود را ایفا نماید بر ضد همان چیزی که قرار بود حافظش باشد وارد عمل شد. نشستن دولت سرزمینی به جای نظم چیزی نبود جز تعویض یک نظام امنیت منسوخ با نظام بزرگ تری که واقعیت های اجتماعی تازه را در بر می گرفت و محافظت می کرد. بدین ترتیب، توسعه ی نظام های امنیت بدین شکل صورت می گیرد که در پی دوره های طولانی عدم فعالیت، یک نظام به سرعت جای نظام دیگر را می گیرد.
میترانی ادعا می کرد که دولت سرزمینی هم دیگر قادر به حفاظت از زندگی اجتماعی که از سده ی نوزدهم تا زمان حال به راستی دنیای شده است نیست. از همین رو، مشکل از دید میترانی اساساً مشکل امنیت بود و نه موضوع همگرایی. دنیا پیشاپیش از نظر اجتماعی همگرا و یکپارچه شده است و آن چه باید روزآمد شود سازمان های سیاسی-امنیتی ماست.
ادعای میترانی دایر بر این که نظام امنیت آینده باید حول سازمان های دنیای با کارنمودهای تعیین پاگیرد نتیجه سرخوردگی او از استدلال هایی بود که به نفع فدرالیسم بین المللی اقامه می شد. گرچه او با اهداف فدرالیسم همدل بود، آن را ساده انگارانه می دانست. نخست، فدرالیسم بین المللی می کوشد تا مردم را بر اساس همان چیزی یکپارچه سازد که مایه ی چند دستگی آن هاست. استناد به ایالات متحده به منزله ی یک الگوی گمراه نماینده بود زیرا ایالات متحده زمانی رژیم فدرالی را اختیار کرد که کارنمودهای حکومت شاید محدود به چهار حوزه ی اصلی بود. یک صد سال بعد، شکل گیری فدرالیسم استرالیا به رغم ارزش ها و نظام های حقوقی مشترکی که میان مردم آن کشور وجود داشت تقریباً بیست سال به درازا کشید. یکپارچه ساختن دنیای با این درجه از گوناگونی فرهنگی و سیاسی در یک صد سال بعد چگونه امکان پذیر است؟ مشکل دوم فدرالیسم این است که معمولاً به شکل گیری فدراسیون های منطقه ای منجر می شود که در گام بعد صرفاً مانند دولت های بزرگ رفتار می نمایند. جایگزین ساختن فدراسیون های بزرگ به جای تعداد زیادی دولت های کوچک تر مشکل رقابت دولت ها را در دنیایی دنیای شده حل نمی نماید.
پاسخ کارگردگرایان به این مشکل، گردآوردن مردم بر اساس همان چیزهایی است که آن ها را به هم پیوند می دهند. نظام دنیای و نو امنیت باید کارکرد به کارکرد و از حوزه هایی چون زیرساخت حمل و نقل و ارتباطات که کم تر مناقشه برانگیزند ساخته شود. این فرایند که میترانی آن را واقعیتی می دانست که به واسطه ی توسعه سازمان های تخصصی، سازمان های غیردولتی، و حتی شرکت های چند ملیتی در حال پیدایی است چالش مستقیمی برای دولت و نمادهای احساسی ملازم با آن به وجود نخواهد آورد. جذابیت این نظم کارکردی تازه در برآوردن احتیاجها خواهد بود. از آن جا که سازمان های کارکردی مؤثرترین تأمین نمایندگان احتیاجها هستند به تدریج و بدون رویارویی مستقیم با نظم دولتی جای وفاداری به سازمان های قدیمی تری چون دولت را می گیرند. چون این سازمان ها حول کارکردی تعیین پا می گیرند مقدار و بُرد آن ها بستگی به مقدار و بُرد همان کارنمودها خواهد داشت و دولت همچنان تأمین نماینده ی اصلی هر کارکردی خواهد بود که سازمان یابی آن در سطح دولت به جای سطح قاره ای یا دنیای معنادار باشد.
گرچه کارکردگرایی میترانی تا مقدار ی زیادی به توسعه ی یک نظام امنیت سیاسی بدیل باز می شود ولی از آن جا که برای توسعه ی نظام های نو حکومت چشم به ورای دولت دارد این افسا پاگرفته است که رویکرد میترانی تا مقدار ی زیادی رویکردی مالی است. این افسانه محرک شکل گیری نوکارکردگرایی به منزله ی رویکردی شد که مداخله ی دولت و نقش گروه های نفوذ را برجسته تر می سازد. ولی تفاوت اصلی نوکارکردگرایی با کارگردگرایی میترانی در هدف آن است. نوکارکردگرایان هدف خودشان را تشکیل یک ابردولت منطقه ای یکپارچه می دانند و نه ایجاد یک نظم کارکردی دنیای.
ـ اتحادیه ی اروپا؛ حاکمیت؛ دستاوردهای نسبی/مطلق؛ وابستگی متقابل
خواندنی های پیشنهادی
-1999 Ashworth,L.and Long D.(eds New Studies in International Functionalism,Basingstock:Macmillan.-1975 Groom,A.J.R. and Taylor,P.Functionalism:Theory and Practice in International Relations,London:University of London Press.
-1943 Mitrany,D.A Working Peace System,London:Royal Institute for International Affairs/Oxford University Press.
لوک اَشوُرث
منبع مقاله:
گریفیتس، مارتین؛ (1388)، دانشنامه روابط بین الملل و سیاست دنیا، ترجمه ی علیرضا طیب، تهران: نشر نی، چاپ دوم1390.
/م
منبع: راسخون